شخصیت را نمی توان به سادگی و در سکوت پرورش داد بلکه تنها از طریق تجربه آزمون و رنج می توان روح را تقویت کرد، جاه طلبی را بر انگیخت و به موفقیت رسید
جملات انگیزشی موفقیت کاری (انرژی بخش و تشویق کننده)
جملات انگیزشی موفقیت شغلی
موفقیت در کسب و کار و امور شغلی نیاز به انگیزه و اراده ای قوی دارد، به خصوص در مورد افرادی که دست به کارآفرینی زده اند و قصد دارند طرحی نو را به عرصه ظهور برسانند … در ادامه مجموعه ای از جملات انگیزشی موفقیت کاری گردآوری کرده ایم، با آپرنگ باشید.
جملات انگیزشی موفقیت کاری کوتاه
موفقیت پایان کار نیست، شکست کشنده نیست. این شجاعت ادامه دادن است که اهمیت دارد
موفقیت معمولا نصیب کسانی می شود که پر مشغله تر از آن هستند که بتوانند دنبالش کنند
فرصت های کسب و کار مانند اتوبوس هستند، همیشه فرصت دیگری در راه است
یک جا ننشین و منتظر آمدن فرصت ها نباش، بلند شو و آن ها را خلق کن
درد امروزتان می تواند تبدیل به نقطه قوت تان در آینده تان شود، در هر چالش رویارویی با آن فرصتی برای رشدتان خواهد بود
اگر خوب دقت کنید متوجه می شوید اکثر موفقیت های یک شبه زمان زیادی طول کشیده اند
شخصیت را نمی توان به سادگی و در سکوت پرورش داد بلکه تنها از طریق تجربه آزمون و رنج می توان روح را تقویت کرد، جاه طلبی را بر انگیخت و به موفقیت رسید
جملات انگیزشی موفقیت کاری برای اینستاگرام
هیچ رازی برای موفقیت وجود ندارد بلکه موفقیت نتیجه آمادگی، سخت کوشی و درس گرفتن از شکست ها است
موفقیت کلید شادی نیست بلکه شادی کلید موفقیت است. اگر عاشق کاری باشید که انجام می دهید موفق خواهید بود
موفقیت اغلب نصیب کسانی می شود که فکر نمی کنند شکست اجتناب ناپذیر است
وقتی کارهای کوچک انجام می دهی باید درباره کارهای بزرگ فکر کنی تا تمام کارهای کوچک در مسیر درست پیش بروند
جملات انگیزشی موفقیت کاری برای استوری
جاده شکست و جاده موفقیت بسیار شبیه هم هستند
از رها کردن چیزهای خوب برای دست یافتن به چیزهای بهتر نترس!
افراد موفق کارهایی را انجام می دهد که افراد نا موفق حاضر به انجام آن ها نیستند. آرزو نکنید که کارتان راحت تر بود بلکه آرزو کنید که بهتر باشید
مهم ترین قسمت شغل شما این است که خود را به فکر کردن عادت بدهید، هیچ چیز غیر از تفکر صحیح نمی تواند شما را قادر کند که به هدف تان برسید
جملات انگیزشی موفقیت کاری به انگلیسی
The ones who are crazy enough to think they can change the world, are the ones that do
کسانی که آن قدر دیوانه هستند که فکر می کنند می توانند دنیا را تغییر دهند، همان افرادی هستند که این کار را می کنند
All progress takes place outside the comfort zone
تمامی پیشرفت ها در خارج از منطقه راحتی شما رخ می دهند
موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟
آزمون تستی مدیریت تولید یازدهم هنرستان امام علی (ع) | پودمان 5: مدیریت پروژه
امتحان پودمانی مدیریت تولید یازدهم هنرستان | پودمان 2: مدیریت منابع تولید
امتحان مدیریت تولید یازدهم هنرستان شهید رهساز | پودمان 4: مدیریت کیفیت
امتحان مدیریت تولید یازدهم هنرستان شهید رهساز | پودمان 1: تولید و مدیریت تولید
سوالات امتحان پودمان 5 مدیریت تولید یازدهم | مدیریت پروژه
سوالات متن درس مدیریت تولید یازدهم هنرستان | پودمان 4: مدیریت کیفیت
سوالات متن درس مدیریت تولید یازدهم هنرستان | پودمان 2: مدیریت منابع تولید
امتحان مدیریت تولید یازدهم هنرستان حاج سید نظام فصیحی | پودمان 3: توسعه محصول جدید
مهدی سالم کار لنگرودی
آزمون پودمانی مدیریت تولید یازدهم هنرستان سید جمال الدین اسدآبادی | پودمان 4: مدیریت…
امیر خدنگ نیکفرجام
آزمون پودمان 2 مدیریت تولید یازدهم هنرستان خاتم الانبياء | مدیریت منابع تولید
۳ راز برای دستیابی موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ به موفقیت مالی
موفقیت مالی نه منحصر به طبقه ممتاز جامعه است و نه مختص خوششانسها. موفقیت مالی تنها قلمرو جولان کسانی است که دل در گرو تلاش نهادهاند و اصول اساسی موفقیت مالی را به کار بستهاند.
این اصول که در ادامه به آنها اشاره میشود، برای تمام کسانی که به آنها پایبند باشند، مؤثر واقع میشود و کسی نیست که این اصول را به کار ببندد و به موفقیت نائل نشود؛ چرا که هیچکسی پیدا نمیشود که ۱ را با ۱ جمع کند و به حاصلی غیر از ۲ دست یابد.
آنچه در ادامه میخوانید، قرار نیست شما را یکشبه ثروتمند کند. کسانی که وعده دروغین یکشبه ره صدساله رفتن را به شما نشان میدهند، جز هدر دادن وقت شما و بر باد دادن رؤیاهایتان، ارمغان دیگری برای شما ندارند.
مقاله پیش رو، حاوی مجموعه موجزی موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ از اصول اولیه لازم برای دستیابی به موفقیت مالی است.
اگر به زندگی تمام افراد موفق نگاهی بیندازید، در جایجای زندگیشان، ردپای این اصول را مشاهده میکنید. این اصول همان اصولی است که من وقتی ۲۴ ساله بودم برای تحقق رویای خودم در مورد خرید یک منزل مسکونی با ۷ اتاق خواب به کار بستم. همچنان که خورشید از شرق طلوع میکند و در غرب، به خواب فرو میرود، این اصول نیز بهدرستی کار خواهند کرد.
ممکن است بگویید این ایدههای خوش آب و رنگ، دردی را از کسی دوا نمیکند و «پول، خوشبختی نمیآورد»؛ بله، درست است، من هم با شما موافقم؛ اما بیپولی قطعاً بدبختی میآورد. هدف از پولدار شدن، خوشبختی نیست، بلکه حل مشکلات است. شما ناچارید پول دربیاورید تا مشکلات خود را حلوفصل کنید.
این مقاله به رشته تحریر درآمده تا مشکلات شما را حل کند.
توجه داشته باشید که توصیههای مطرحشده در این مقاله بر اساس تجربیات و مشاهدات شخصی نگارنده هستند.
۳ کلید برای دستیابی به موفقیت مالی:
۱- تجربه
«قضاوت خوب از تجربه و تجربه از قضاوت بد نشئت میگیرد»
جیم هورنینگ
ما در جوامعی زندگی میکنیم که افراد در آن میخواهند همهچیز را به اندکترین بهای ممکن به دست بیاورند. آنها میخواهند یک هفته رژیم بگیرند موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ و بعد برای یک عمر لاغر بمانند، میخواهند یک ماه پسانداز کنند و یک سال بخورند و دستآخر، یک دلار سرمایهگذاری کنند و یک میلیون دلار برداشت. اما تمام اینها خوابوخیالی بیش نیست.
برای موفقیت مالی، تجربه، شرط اول است. باید پیش از هر چیز، وقت بگذارید، هیچ موفقیتی، یکشبه به دست نمیآید. سالها وقت لازم است تا یک فرد بتواند کولهبار تجربهاش را ببندد و برای جامعه، ارزشمند باشد و درنهایت بتواند ماحصل مالی چشمگیری را برداشت کند.
ممکن است در گوشه و کنار، افرادی پیدا بشوند که توانسته باشند یکشبه، پولوپلهای به هم بزنند؛ اما همیشه هیچچیز آنطور که به نظر میرسد، نیست. شما خبر ندارید که آنها دوران کودکیشان را چگونه گذراندهاند، نمیدانید که چه هزینههای گزافی را پرداخت کردهاند؛ وقتی که شما با دوستان خود به تفریح و خوشگذرانی مشغول بودهاید؛ آنها در حال عرق ریختن و کار کردن بودهاند.
برای دستیابی به موفقیت، زمان لازم است! به همین دلیل، بسیار مهم است به کاری مشغول شوید که عاشقش هستید. این به شما کمک میکند کاری را انجام دهید که با آن خوش هستید و برای انجامش، ذوق دارید. این آتش عشق است که در وجود شما زبانه میکشد و شما را ترغیب میکند وقتی که همه راهی خانههایشان شدهاند، بمانید و کار کنید. این اشتیاق است که میتواند شما را پای کار نگه دارد.
دستیابی به موفقیت مالی به زمان و تجربه نیاز دارد. گاها میبینیم که افرادی با اشاره به کسانی که در ظاهر یکشبه پولدار شدهاند، میخواهند راه صدساله را یک روزه طی کنند. مشکل اینجاست که ما نمیدانیم این به ظاهر یکشبه پولدارشدگان چه داستانهایی پشت سر خود داشتهاند. ما نمیدانیم که آنها سالهای سال مشغول آمادهسازی خود بودهاند. تنها نتایج را میبینیم و میخواهیم به سادهترین روش ممکن، آنها را تکرار کنیم. ما نمیدانیم که به ازای هر فردی که از راه درستش به موفقیت دست پیدا میکند، هزاران نفر وجود دارند که میخواهند یکشبه آنهم نه از راه درستش، پولدار شوند.
هر کاری مستلزم صرف زمان است. بیل گیتس پیش از آنکه بتواند مالومنالی به هم بزند، سالها مشغول یادگیری برنامهنویسی بود، مایل جردن هم پیش از دستیابی به موفقیت، سالهای زیادی را صرف آموختن بسکتبال کرده بود. اگر فرد موفقی را میشناسید، نامش را بگویید؛ بیشک او نیز همانند هر فرد موفق دیگری، سالهای زیادی را صرف کرده تا به یک خبره در حوزه کاری خودش تبدیل شود.
برای آنکه در یک حوزه تبدیل به یک خبره شوید، ناچارید هزینه پرداخت کنید.
زمانهایی بود که جردن هرگز نمیتوانست در یک بازی بسکتبال، امتیازی برای تیمش کسب کند. بیل گیتس هم مدت زیادی مشغول سروکله زدن با رایانه بود تا بتواند بفهمد که چگونه باید یک سیستمعامل بسازد. اما از میان خونابههای شکست، عزم راسخ، زمان و تجربه، مولود موفقیت، زاده میشود.
هرگز کارهای کوچک را حقیر نشمارید. درختان غولپیکر بلوط برای میوه دادن مدت زیادی به خواب فرو میروند و عقاب سرسفید مدتها منتظر میماند تا جوجههایش سر از تخم بیرون بیاورند. اگر سازگاری پیشه کنید و به اهداف خود متعهد بمانید، به یک متخصص بدل خواهید شد و این تخصص و خبرگی شماست که دالانی بهسوی موفقیتهای مالی خواهد گشود.
۲- تأثیر
«با یک شمع میتوان هزاران شمع را روشن کرد، بیآنکه از عمر آن شمع، کاسته شود»
بودا
چه کسی بر شما میتواند تأثیرگذار باشد؟ بهبیاندیگر، چه کسی مشکلات شما را حل میکند؟ شما در این دنیا برای حل مشکلات دیگران، پاداش دریافت میکنید. برای دستیابی به موفقیتهای بزرگ، باید مشکلات افراد زیادتری را حلوفصل کنید.
مایکل جردن میلیونها نفر را سرگرم کرده است، به همین دلیل هم هست که میلیونر است. بیل گیتس، نرمافزاری ساخته است که زندگی میلیاردها نفر را بهتر کرده است؛ نباید میلیاردر باشد؟ چند نفر را تحت تأثیر قرار میدهید؟ دستیابی به موفقیت مالی در گرو توانایی شما برای تأثیرگذاری بر تودهها است.
به همین دلیل، رشد بسیار مهم است. هنگامی که برای رشد و افزایش آگاهی خود زمان میگذارید، به نسخهای بهتر از خود بدل میشوید.
هرچه رشد میکنید، توانایی شما برای تأثیرگذاری بر دیگران افزایش پیدا میکند. شما باید رشد کنید و بزرگ شوید، تا بتوانید بر دیگران تأثیر بگذارید. دو نفر که در شنزار گیر کردهاند، نمیتوانند دست همدیگر را بگیرند. به هر اندازه که رشد کنید، دیگران را جذب خود خواهید کرد و میتوانید بر آنها تأثیر بگذارید. اگر کارهای شما ارزش تکرار کردن داشته باشند، مردم از شما تقلید خواهند کرد؛ اما این تنها زمانی اتفاق میافتد که شما آگاهانه تصمیم به رشد و بزرگ شدن بگیرید.
اگر میخواهید به موفقیت مالی دست پیدا کنید، کمی رشد کنید و سعی کنید تا جای ممکن روی اطرافیان خود تأثیر بگذارید. اگر به موفقیت کوچک قانع نیستید و دلتان میخواهد به موفقیت بزرگی دست پیدا کنید، بیشتر رشد کنید و دست تعداد افراد بیشتری را بگیرید. انتخاب از آن شماست، هیچکسی جز خودتان نمیتواند رشدتان را متوقف کند.
اگر میخواهید به موفقیت مالی دست پیدا کنید، باید همیشه از خودتان بپرسید: چگونه میتوانم میزان تأثیرگذاری خودم را افزایش دهم؟ چگونه میتوانم رشد کنم؟
تا اینجا دو اصل از اصول بنیادین موفقیت یعنی تجربه و تأثیر را با هم مرور کردیم؛ بااینحال، بدون کاربست اصلی بعد هرگز نمیتوانید به اندازه کافی متمرکز بمانید تا تجربه لازم را به دست آورید و برای تأثیرگذاری لازم، به مقدار کافی رشد نخواهید کرد.
آخرین بخش در سه گانه موفقیت مالی، چشمانداز است.
۳- چشمانداز
«جایی که چشماندازی در کار نباشد، مردم هلاک میشوند»
سلیمان
هلن کلر میگوید: «واقعاً فاجعه است که بهرغم دیدن، نتوانیم چشماندازی داشته باشیم.»
شما نمیتوانید به جایی برسید که قدرت مشاهده آن را ندارید. اگر شما خود را یک فقیر و مفلس میبینید، هرگز به موفقیت مالی دست پیدا نخواهید کرد. شما هرگز نمیتوانید بالاتر از تصوری باشید که برای خود دارید. اگر مرد مبارزهاید، پا در رکاب بگذارید و بجنگید.
چشمانداز شما باید مدام در برابر دیدگانتان باشد؛ درست شبیه یک ناخدای کشتی که همواره نگاه به لنگرگاهی دارد که کشتی را باید بهسوی آن هدایت کند.
به همین دلیل، رؤیاپردازی و تخیل بسیار مهم است. به کمک تخیل شما میتوانید به آینده سفر کنید. بیشک، قدرت خیالپردازی از مهمترین موهبتهایی است که به بشر اعطا شده است. آیا از آن استفاده میکنید؟ تخیل است که به شما این امکان را میدهد که خود در دنیایی بهتر تصور کنید. از طریق رؤیاپردازی و تخیل است که موهبت موفقیت مالی محقق میشود.
مفهومسازی ابتدا در ذهن رخ میدهد و از طریق فرایند تجربه و تأثیر، موفقیت مالی متولد میشود.
اما ابتدا پیش از هر چیزی باید موفقیت را در ذهن خود بسازید. اگر نمیتوانید موفقیت را ببینید، قیدش را بزنید. باید موفقیت مالی را ابتدا در دنیای واقعی رؤیاهایتان بسازید و بعد به آن رنگ واقعیت ببخشید.
وقتی که از قبل رویای موفقیت را ساختهاید، هنگامی که محقق شد، متعجب نمیشوید. اگر با رسیدن موجودی حسابتان به مبلغ یک میلیون دلار، شگفتزده میشوید، نشاندهنده این است که قبلاً برای آن آماده نشدهاید، تجربهاش نکردهاید و آن را در رویای خود نساختهاید تا بعدا آن را به واقعیت بدل کنید.
اگر نتوانید رویای خود را ببینید و محقق کنید، جز شکست، چیز دیگری نصیب شما نمیشود. اما اگر بتوانید آن را ببینید، چه ها که نمیشود!
اگر بتوانید رویای خود را ببینید، اگر بتوانید موفقیت خود را ببینید، اگر وقتی که در تخت خود دراز کشیدهاید، رویای موفقیت را در سر بپرورانید و بوی آن در هوای پیرامون خود استشمام کنید، تنها زمان لازم تا به موفقیت دست پیدا کنید.
تنها زمان لازم است که ابرهای رؤیا بارور شوند و باران حقیقت از آنها شروع به باریدن کند.
کلام آخر
اگر بتوانید رویای خود را ببینید، اگر وقتی چشمان خود را میبندید، آن را مقابل دیدگانتان مشاهده میکنید، اگر اعتقاد راسخ دارید که چشماندازتان درست است، آنگاه کولهبارتان را پر از تجربه خواهید کرد، بر پیرامونتان تأثیر خواهید گذاشت و چشماندازتان محقق خواهد شد.
آنچه روزگاری رویای شما بوده است، به معنای واقعی کلمه به واقعیت خواهد پیوست. آنچه شما در تاریکی در خیال خود پروراندهاید، در روشنایی آشکار خواهد شد. موفقیت مالی به معنای حقیقی کلمه از آن شما خواهد شد؛ چرا که سالیان سال برای آن زحمت کشیدهاید، چرا که شایستهاش بودهاید، چرا که دست همنوع خود را گرفتهاید.
از اینکه تا پایان با ما همراه بودید و این مقاله را خواندید از شما سپاسگزارم: یادتان نرود که این توصیهها را به کار ببندید.
فاطمه مقیمی: من میلیاردر نیستم. مولتی میلیاردرم/ به دست هایم نگاه کن، مدام کار خانه می کنم
مریم نوابی نژاد:این که مدام به رفتن و رفتن فکر کند و نخواهد اسیر یک جا نشینی بشود طوری که موقع پیاده کردن مصاحبه اش ، از لیست کردن این همه کاری که انجام داده ، دست هایت خسته بشود اما او که تمام این سرتیترها را زندگی کرده و سال ها برایش زحمت کشیده ، خسته نباشد . ساعت ها، پرحرارت و با لذت، از این همه تلاش بگوید و به هزار راه نرفته ی دیگر هم فکر کند که هنوز و همیشه خیلی وقت دارد و بعد از یک قرار کاری آمده باشدو بعد از مصاحبه هم یک قرار کاری دیگر داشته باشد اما آن قدرپرانرژی باشد که انگار تازه اول صبح است. سیده فاطمه مقیمی را خیلی ها می شناسند . زنی که در صنعت حمل و نقل کشور ، سی سال است زحمت کشیده ، مقاومت کرده و آن قدر در این رشته سرآمد شده که همه باورش کرده اند. این که از کجا شروع کرده و چطور به این مرحله از توانستن رسیده ، حکایتی است که در یکی دو پاراگراف جمع نمی شود و نمی شود خلاصه اش کرد. خودتان گفتگوی ما را با او در کافه خبر بخوانید بهتر است:
چرا وارد حیطه ی حمل و نقل شدید؟
در خانواده ای به دنیا آمدم که پدر و مادر هر دو آموزش پرورشی بودند و هر دو شغل آزاد هم داشتند. دومین دختر از چهار دختر خانواده ای که وضع متوسطی داشت. دیپلم که گرفتم رشته ی مهندسی عمران دانشکده فنی قبول شدم. خودم جراحی دوست داشتم ولی پدرم خیلی دلش می خواست مهندسی بخوانم.دوسال در ایران درس خواندم و بعد واحد هایم را به دانشگاه انگلیس انتقال دادم و همانجا درسم را تمام کردم و بعد از انقلاب به ایران برگشتم. در آن سال ها کار کردن در رشته ی عمران آن هم برای یک زن ، وضعیت نابسامانی داشت. به خاطر همین ترجیح دادم از تخصص دیگری استفاده کنم و آن هم زبان انگلیسی بود.به عنوان مترجم وارد شرکتی شدم که علیرغم این که فکر می کردم یک شرکت بازرگانی است ولی یک شرکت حمل و نقل بود. همین سرآغازی شد برای شناخت و علاقمند شدن به این رشته و بعد سه سال و نیم کارمند آن شرکت بودم تا این که تصمیم گرفتم به طور جدی وارد صنعت حمل و نقل بشوم.
چرا به همان کارمند بودن اکتفا نکردید؟
روحیه ی آدم ها با هم فرق می کند. باید ببینید از زندگی چه می خواهید. من شاید قابلیت تابع شدن و قراردادی شدن را نسبت به یک سری دستورالعمل نداشتم. همیشه دلم می خواست سکان هدایت کار، دست خودم باشد. کار روتین حوصله ام را سر می برد و تنوع طلبی در کار را دوست داشتم. فضای کارمندی برایم کوچک بود. زمانبندی و کارهای تکراری و نداشتن قدرت عمل حسته ام می کرد. حالا که فکر می کنم می بینم همیشه سمت و سوی ذهنی من همین بوده. وقتی برمی گردم سمت بازی های دوران کودکی می بینم خیلی اهل خاله بازی و عروسک بازی نبودم و بیشتر بازی هایم پسرانه بود مثل فوتبال. ضمن این که به محض ورودم به این شرکت ، ازدواج کردم یعنی اوایل سال 59 و علاوه بر روحیات خودم ، همسرم هم اصرار داشت که درکار، محدود و محصور نمانم. می گفت به جای کار اجرایی دنبال استراتژی کار برو.
جالب است که همسرتان این قدر موافق قدم زدن شما خلاف جهت باد بود؟
این تفکر خاص همسرم بود. ویژگی خودش بود. یعنی به خاطر دو سه سال زندگی با من ، تغییر نکرده بود. با این حال قابلیت های مرا هم دیده بود و می دانست که اگردر تصمیم گیری، آزادم بگذارد ، حتما به نتیجه می رسم. همیشه اعتقاد دارد که محدود بودن آدم ها چه زن و چه مرد در چارچوب خانواده ، غایت و مقصود نیست. همیشه هم مثالش این است که تو داری تمام وظایف خانه ات را حتی فراتر از یک زن خانه دار انجام می دهی. مسئولیت مادرانه ات را هم به بهتر نحو انجام می دهی اما جامعه هم بر گردن تو حقی دارد که باید با تمام توانایی هایت ، در جامعه خدمت کنی. به خدا این ها شعار نیست. طرز تفکرش همین است. طبیعی ست که با این طرز تفکر، مسیر آدم به سمت اوج هدفی که دارد ، هموارتر می شود. شک ندارم اگر می خواستم تنها و یک تنه، از این راه پر پیچ و خم بگذرم قطعا به این نقطه ای که الان رسیده ام ، نمی رسیدم. موتور محرک من همیشه همسرم بود و هست. شاید حرف هایم ، به نظرت خیلی شعاری بیاید ولی اگر یک روز سرزده بیایی دفترم یا خانه ام و با من چای بخوری این حرف هایی را که الان می زنم بیشتر درک می کنی.
چه اصراری دارید که کنار این همه مسئولیت ، زن خانه دار هم باقی بمانید؟
من زندگی می کنم. به دست های من نگاه کن. من مدام کار می کنم و با تمام وجودم زندگی می کنم. دیروزیک ربع به 6 از خانه بیرون آمدم چون 6:30 در اتاق بازرگانی جلسه صبحانه داشتیم و 10 شب به خانه رسیدم . بعد از این که شام خوردیم برای امروز خواستم تاس کباب درست کنم. سیب زمینی و پیازها را در سینی گذاشتم تا پوست بگیرم.وقتی نشستم احساس کردم خیلی خسته ام و بعد بلافاصله به خودم گفتم من خسته نیستم. تازه انگار از خواب بیدار شده ام و باید یک روز جدید را شروع کنم. چون زندگی در خانه ی ما، از همان موقع شروع می شود. همسرم مثل همیشه برگشت و گفت: چقدر به تو می گویم آشپزی نکن! پس این رستوران ها را برای چه گذاشته اند؟خود بچه ها هم غذای بیرون را بیشتر دوست دارند. گفتم: غیر ممکن است. غذایی که با محبت پخته می شود تاثیرش چند برابر غذای بیرون است.
این انرژی را از کجا می گیرید؟ می شود گفت ذاتی و خدادادی؟
به خدا نمی دانم. ولی از یک چیز مطمئنم. من ژن گیلانی دارم و تاریخ و شرایط جغرافیایی، به مردمان آن منطقه ، سخت کوشی را آموخته. شاید به این دلیل است. به خانم های گیلانی نگاه کن. در مزرعه هایشان زن ها بیشتر از مردها کار می کنند. به هر حال وقتی به خانه می رسم انگار تازه زندگی ام را شروع کرده ام. در عین حال که باید درس هم بخوانم. چون الان در رشته ی مدیریت تحول ، دکترا می خوانم.
چه نیازی به درس خواندن داشتید؟
بعد از این که دیدم مهندسی عمران رشته ی کاری من نیست. دوباره رفتم از نو لیسانس مدیریت بازرگانی گرفتم و کارشناسی ارشدم را مدیریت استراتژیک گرفتم . دلیلش هم این بود که از نظر کاری، در جوی زندگی می کنم که نیاز دارم برای خودم به روز باشم. در کار اگر به روز نباشی، یک جایی تفکر سنتی جای تحصیلات تو را می گیرد.چون بعد از این که وارد صنعت حمل و نقل شدم ، علاقه ام را دیدم و میزان پایبندی ام را نسبت به این رشته سنجیدم.
ریشه ی اصلی این علاقه چه بود؟ آن که بیشتر از دلایل دیگر پایبندتان کرد؟
مهم ترینش این بود که همه تصور می کردند که یک زن هیچ وقت نمی تواند در زمینه ی حمل و نقل کار مدیریتی انجام بدهد و من در هیچ کار سالمی ، مانع و محدودیتی برای زن بودن نمی بینم. معتقدم وقتی علاقه ای هست حتما توانایی انجام آن کار هم وجود دارد فقط باید زمینه ی پرورشش را فراهم کرد.این ها واقعیت هایی ست که به آن رسیدم.
و کمی از آن همه مشکلاتی که در این مسیر به خاطر زن بودن برایتان بوجود آمد ؟
من برای ثبت شرکتم باید به وزارت راه می رفتم. پروسه های خودش را دارد. سوابق کاری می خواهد و امتحان های متعدد ورودی . اواخر سال 61 که وارد این صنعت شدم هنوز هیچ زنی قدم در این عرصه نگذاشته بود.خیلی مکافات کشیدم تا توانستم موفق بشوم و شرکتم را ثبت کنم. اولین و مهم ترین سختی اش این بود که باور حضور یک زن در این شغل وجود نداشت. وقتی می پرسیدم منع قانونی اش کجاست ؟ چرا نمی توانم ؟ می گفتند نمی توانی. می گفتم خب بنویسید . می گفتند نوشتنی نیست.پایداری و پیگیری من باعث شد از هزار خان این مسیر پر پیچ و خم بگذرم و تاییدیه را از وزارت راه بگیرم. مثلا می گفتند باید بروی رشته ی مرتبط بخوانی. گفتم مگر تمام این هایی که در این زمینه فعالیت می کنند تحصیلات مرتبط دارند. آن ها یا راننده اند و یا گاراژ دارند. بعد می گفتند به آن ها کاری نداشته باش شما زمینه ی تحصیلاتت به این رشته نمی خورد. این بود که همان سال رفتم دانشگاه آزاد و در رشته ی مدیریت حمل و نقل ثبت نام کردم موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ و شاگرد سوم هم شدم.
دلیل این همه اصرارتان چه بود؟ نمی شد بروید سراغ کاری که دردسرکمتری داشته باشد؟
درست است. چون علاوه بر این که اصلا چنین باوری وجود نداشت و من باید خیلی ها را متقاعد می کردم ، خیلی وقت ها توهین هم می شنیدم. ورودم به این رشته، انگار یک جوری دخالت در امور مردان بود. وارد صحنه ای شده بودم که انگار این صحنه ، صحنه ی بازی من نبود.اصلا حاضر نبودند مرا بپذیرند چه برسد به این که بخواهند به من به چشم یک رقیب نگاه کنند و دقیقا این سنگ اندازی ها مرا جسورتر و مصرتر می کرد. چون همیشه در رویاهایم ، انجام کارهای غیرممکن را دوست داشتم. کاری که هرکسی نتواند. ضمن این که این کار نسبی نبود که از طریق خانواده به من رسیده باشد.یک جور نوآوری بود. طبیعی بود که وقتی قصد انجامش را کردم می بایست ریسک های زیادی را هم می پذیرفتم. حتی بعد از ثبت شرکت ، یا مرا در بحث های تشکلی راه نمی دادند یا اگر مطلع می شدم و می رفتم، اصلا مرا ندید می گرفتند.یادم می آید در یکی از مراسم های ماه رمضان ، افطاری می دادند و من هم خبر شدم و رفتم. گوشه ی رستوران برای من چادر زدند و گفتند شما برو آن جا بنشین. من یک نفر تنها آن جا نشستم ولی رفتم و باز هم رفتم.همین امروز هم با وجود این که سطح آگاهی مردم خیلی بالا رفته ، اما یک جوان حاضر نیست با اصرار به خواسته اش برسد و این همه ملامت بشنود و سختی ببیند.وقتی از من می پرسند چرا به این جا رسیدی؟ می گویم من به خاطر نگاه و باور و تفکر خودم آمدم .خوشحالم که در هیچ مقطعی از زندگی ، از هیچ رانتی استفاده نکردم. هیچ گونه وابستگی در هیچ دوره ای از زندگی ، به قدرتی یا نهاد و وزارتخانه ای نداشتم و حتی خیلی از موانع برسر راهم بود به خاطر نوع جنسیت و نگاهم ، نوع کاری که انتخاب کردم و این که موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ اولین بودم. اما امروز که نگاه می کنم به خاطر راهگشا بودنم، بسیار احساس غرور می کنم.نه به خاطر موقعیتی که الان دارم . به خاطر این که راه را برای دیگران باز کرده ام.
شما واقعا بانوی میلیاردر ایران هستید؟
اولا امروز هر کسی که در تهران یک خانه ی معمولی داشته باشد میلیاردر است. ولی نگاه بدی که به اصطلاح میلیاردر، در جامعه وجود دارد ، درست نیست. چون در اسلام هم سرمایه داشتن قابل قبول است فقط باید ببینی سرمایه از کجا به دست آمده. آنچنان که همه تصور می کنند سرمایه مالی ندارم ولی مولتی میلیاردم به خاطر انرژی ها و روابط انسانی که دارم. من آن قدر دوست و رفیق دارم ، آن قدر همراه دارم ، آن قدر آدم ها را می شناسم و آدم ها مرا می شناسند که خودش مهم ترین سرمایه من است. چون در نهایت چیزی با خودم نمی برم ولی اثراتی که از خودم باقی می گذارم ثروت من محسوب خواهد شد.
الان که در صنعت حمل و نقل نگاه می کنم ، تعداد قابل توجهی از مدیران این صنعت ، پرسنل من بودند و این افتخار من است. سرمایه داشتن یعنی همین. بیا دو روز با من زندگی کن تا بفهمی وقتی می گویم سرمایه ام روابط انسانی ست یعنی چه.
بعد از ثبت شرکت ، با چقدر سرمایه شروع به کار کردید؟
با سرمایه ای خیلی محدود. از یک اتاق در شرکت همسرم شروع کردم. همه کاره اش هم خودم بودم. صبح می آمدم اتاق را گردگیری می کردم و چایی می گذاشتم. تلفن که زنگ می زد، موهبت صدای زنانه این بود که می توانستتم صدایم را نازک کنم و ادای منشی شرکت را در بیاورم. فرزند کوچکم را هم می بردم. بعد تلفن را روی اسباب بازی کودکم می گذاشتم تا آهنگ بزند و بعد گوشی را برمی داشتم که یعنی الان وصل شدید به خانم مقیمی. وقتی قرار بود نامه بفرستم جایی ، کارمند که نداشتم . خودم می بردم و می گفتم می خواهم شما را بیشتر بشناسم و بیشتر ارتباط برقرار کنم. تا وقتی به در آمدزایی برسم و منشی و آبدارچی بگیرم و پرسنل زیاد کنم ، کارم همین بود.
چرا با داشتن شرکت حمل و نقل راضی نشدید؟
بعد از این که شرکت پا گرفت باز احساس کردم کافی نیست و باید کار بزرگتری انجام بدهم. از روز ثبت شرکت ، عضو صنف حمل و نقل شده بودم .این بود که بعد از مدتی، کاندیدای هیات رییسه ای شدم و به عنوان آخرین و نهمین نفر، رای آوردم. قبلش رفتم گواهینامه ی پایه یکم را گرفتم تا وقتی راننده می گوید ماشینم آب و روغن قاطی کرد یا قیچی کرد مرا سر کار نگذارد و به او بگویم می فهمم چه می گویی. زمانی می توانستم این حرف را بزنم که امتحانش را داده باشم. آن موقع خیلی جوان بودم باید سواد و مهارتم را بالا می بردم تا باورم کنند. دفعه ی اول تپه و شهر را در یک روز قبول شدم اما فنی را دفعه ی دوم قبول شدم. چون افسر از همه نیم دور می گرفت . خدا شاهد است که من یک بالشت برده بودم چون پایم نمی رسید. از من دو دور و نیم تپه را گرفت. پنج جلسه هم بیشتر تمرین نرفته بودم اما کاری که بخواهم انجام بدهم با تمام انرژی دنبالش می روم و مطمئنم موفق می شوم.
قصه ی اتاق بازرگانی چه بود؟
کاندیدا شدم و با رای خیلی خوب انتخاب شدم. 13 سال رییس بخش حل اختلاف بودم و بعد رفتم کارشناسی دادگستری را در صنعت حمل ونقل گرفتم تا بتوانم به عنوان کارشناس حرفی برای گفتن به مراج قضایی داشته باشم و بعد در دور سوم رای اول را آوردم. بعد هم انجمن ملی زنان کارآفرین را در وزارت کشور ثبت کردم. بعد دیدم اتاق بازرگانی می تواند جای خوبی باشد تا برای قشر بانوان کار خاصی انجام بدهم. سال 85 در هیات نمایندگان اتاق بازرگانی خودم را کاندیدا کردم و به عنوان تنها زن انتخاب شدم. در آن جا رییس کمیسیون حمل و نقل شدم در اتاق تهران و بعد در اتاق ایران هم کاندیدا شدم و آن جا هم در همین سمت انتخاب شدم. همان جا مشاور رییس اتاق بازرگانی ایران درامور زنان کارآفرین انتخاب شدم که تا الان هم سمت مشاور را دارم.
چطور شد به تعاملات بین المللی فکر کردید؟
خواستم در اتاق تهران ،دفتری را به نام شورای بانوان بازرگان راه اندازی کنم که تایید شد و بعد منشورش را نوشتم و ثبت شد و6 سال شورا وجود داشت . بعد وزارت بازرگانی به من پیشنهاد داد که عملکرد شورا را بسیار خوب دیدند. از آنجا تعاملات بین المللی را شروع کردم. بورسیه های دوره های کوتاه مدت را از کشورهای مسلمان خارجی گرفتم که 6 سال است برای آنجا با هزینه دانشگاه هایشان دانشجو می فرستم که به نظرم بسیار کارهای تاثیرگذاری بوده و خواهد بود.وقتی می گویم سرمایه دارم به خاطر همین کارهاست که راضی ام می کند. چون کار اجتماعی را خیلی دوست داشتم و دارم. بعد هم مجموعه ای را به نام کانون بانوان بازرگان راه انداختم. هیات موسس و رییس هیات مدیره اش بودم و از هر ارگانی در این کانون حضور داشتند. بعد هم به فکر تشکیل یک ان جی او افتادم که در اتاق بازرگانی ایران ثبت شد . این کانون یک سال است که وجود دارد ولی مطابق انتظارم پیش نرفتم که بعد از این که رای آورم استعفا دادم. یک سال موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ پیش هم دفتری را در دانشگاه صنعتی شریف به نام دفتر توسعه ی کارآفرینی زنان احداث کردم .
و کارآفرین برتر جهان اسلام؟
سال 2012 به عنوان کارآفرین برتر جهان اسلام انتخاب شدم از سوی آی دی بی یا بانک توسعه اسلامی که مرکزش در عربستان است ،آن هم به دلیل کارهای کارآفرینی که در ایران و منطقه انجام دادم یعنی به خاطر کلاس ها و کارگاه های آموزشی که در کشورهای در حال توسعه گذاشتم مالزی، سریلانکا، اندونزی، کامبوج ، ویتنام. در تمام این کشورها کار کرده ام و کار می کنم ولی بالاخص به خاطر پیشرو بودن یک زن در صنعت حمل و نقل به من تکیه کردند. دانشگاه صنعتی شریف کتابی را درباره ی کارآفرینی من منتشر کرد که با کمک دخترم ترجمه اش کردیم تا من این کتاب را در مراسمی که در شیبان بود، ببرم که بردیم و در اجلاسی که از 56 کشور نمایندگانش حضور داشتند بیشتر از 300 نسخه آن را توزیع کردم تا فقط به قصد حضور نرفته باشم دست کم اثری گذاشته باشم و زنان در هرکجای دنیا با خواندن این کتاب باور کنند که می توانند.
به بازنشستگی هم فکر می کنید ؟
فکر می کنم آن قدر در دنیا کار برای انجام دادن هست که نباید درنگ کرد. اگر قرار بود در تمام کارهایی که راه انداختم بمانم نه من رشد می کردم نه جامعه رشد می کند. به جانشین پروری بی نهایت اعتقاد دارم و این سلسله مراتبی بودن خیلی لازم است. خیلی ها فکر می کنند نردبان یک پله دارد و بالا رفتن شان مستلزم این است که تو را پایین بکشند متاسفانه در جامعه ما، این نگاه های حذفی زیاد است.با این حال مهم نیست. مهم این است که علیرغم تمام این همه ساز مخالف ، تصمیم گرفتم و توانستم و شد. در عین حال که هنوز خیلی کارها مانده که باید انجام بدهم .
4545
موفقیت و هوش مالی از راه یک نیاز دائمی
این اصلیترین سؤالی است که میخواهیم در این بخش از داستان موفقیت و هوش مالی موردبررسی قرار بدهیم.
ما در مقاله ” موفقیت در کسبوکار آرزوی من و شما ” با لزوم ایجاد نیاز و رابطه آن با موفقیت و قانون جذب و هوش مالی آشنا شدیم و در مقاله ” از بازآفرینی یک نیاز تا داستان موفقیت و هوش مالی ” سعی کردیم انواع بازآفرینی نیاز را توضیح دهیم.
در این سری توضیحات به این نتیجه رسیدیم که پرسودترین و بهترین نوع بازآفرینی نیاز در موفقیت و هوش مالی ایجاد یک نیاز دائمی هست.
آنچه در این مطلب میخوانید!
موفقیت و هوش مالی از راه یک نیاز دائمی
همانطور که در مقاله پیشین گفتیم، نیاز دائمی ساختن هرچه یونیک تر و جذابتر باشد میتواند سودمندتر و به همان اندازه میتواند سخت و البته شاید غیرقابل اجراتر باشد.
در این مقاله ما میخواهیم سراغ موضوع برویم که چگونه میتوانیم یک نیاز دائمی مناسب بهعنوان هوش مالی ایجاد کنیم.
قبل از شروع بحث بهتر است بهعنوان یک پیشگفتار و موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ نگاه به گذشته، تعریفی از نیاز داشته باشیم تا بدانیم دقیقاً دنبال چه چیزی هستیم.
نیاز در واقع عامل اصلی است که یک فرد را وادار به انجام کاری میکند. نیاز یک نوع چالش است و رفع چالش یک نوع موفقیت محسوب میشود.
حال با گسترش دنیا وزندگی نوین، نیازها نیز گسترش پیداکرده است و این نیازها رو به تخصصی شدن پیشرفتهاند. ازاینرو هیچکس نمیتواند تمام نیازهای خود موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ را بهتنهایی برطرف کند.
ازاینرو حتماً به کسی احتیاج خواهد داشت که این نیاز را بتواند برطرف کند. اما برای برطرف کردن این نیاز پول یا سرمایهای دریافت خواهد کرد. این تعریفی دیگر از دنیای اقتصاد و تجارت نیز محسوب میشود.
اما دنیای امروز یک نوع پارادوکس در باب نیاز با خود دارد. از طرفی نیازهای انسان روزبهروز گسترش پیدا میکند و به هر چیزی نیازمند میشود.
حتی به چیزهایی که فکرش را نمیکرد. اما وقتی بهعنوان یک تولیدکننده و یک کارآفرین به داستان میخواهیم نگاه کنیم هیچ نیاز خاصی را نمیتوانیم پیدا کنیم که بهعنوان نیاز جدید معرفی کنیم. بنابراین چه باید کرد؟
نیاز، مسئول اصلی پیشرفت
اما اگر بخواهیم با دقت بیشتری به تاریخ پیشرفت انسان نگاهی بی اندازیم. متوجه میشویم که پیشرفت بشریت ناشی از چند مورد کلی بوده است.
اولین مورد را میتوان شانس یا همان الطاف طبیعت دانست که هرازگاهی بر سر انسانها قرار میگیرند. نمونههای بسیاری را میتوان از این دسته نام برد.
کشف آتش، فروافتادن سیب بر سر نیوتون، کشف آهنربا، پیدا کردن میدان مغناطیسی و بسیاری از این موارد، نمونههایی از الطاف طبیعت برای پیشرفت انسان بوده است.
اما اگر تنها به پیشرفت با اهرم طبیعی اکتفا میکردیم احتمالاً امروزه در دوران اختراع خط باقیمانده بودیم. انسان ذاتی موفقیت مالی نصیب چه کسانی میشود؟ فراتر از الطاف طبیعی دارد و نمیتواند زمان زیادی را منتظر پیشرفت و تغییر بماند.
ازاینرو دستبهکار شد و شروع به ساختن آینده خود کرد. این مسیر از مفهومی به نام نیاز میگذشت.
موفقیت و هوش مالی
ابتدا انسانها از طریق کشف چالشها و نیازها سعی کردند از طریق موفقیت و هوش مالی بر چالش فائق بیایند. اما در عصر جدید دنیا دچار یک تحول شد.
احتمالاً پایهایترین علت اصلی تغییر زندگی بشر را همین تحول بتوان دانست. این تحول اینگونه رخ داد که از جایی به بعد انسانها فهمیدند نیاز چندانی را دیگر نمیتوانند کشف کنند. ازاینرو شروع به ساختن چالش کردند. این چالش از مسیر یک سری سؤالات میگذشت.
بنابراین اولین گام برای ایجاد یک نیاز اساسی بهعنوان موفقیت و هوش مالی این است که بتوانیم سؤال درست مطرح کنیم. در کلام بهتر باید گفت که دنیای امروز دنیای بازیهای برعکس است.
در این دنیا پیدا کردن سؤال درست خیلی بیشتر میتواند شمارا در مسیر موفقیت و هوش مالی قرار دهد تا پیدا کردن جواب.
در اصل همه میتوانند پاسخ صحیح را پیدا کنند اما کمتر کسی توانایی این را دارد که بتواند یک سؤال صحیح و درست مطرح کند. وقتی شما بتوانید سؤال درست را پیدا کنید میتوانید از جواب آن بیشترین سود ممکن را ببرید.
باید قبول کرد پاسخ دادن به سؤالات گذشته کار علم فلسفه هست. بگذارید این علم به تخصص خود بپردازد. شما به دنبال رسیدن به موفقیت و هوش مالی هستید. بنابراین ” سؤال ” را بهعنوان یکی از رازهای موفقیت میتوانید در نظر بگیرد.
موفقیت و هوش مالی، بازی برعکس در دنیای واقعی
ما همیشه عادت داریم که سوالاتی به ما داده شود و ما به دنبال پاسخ آن باشیم. ازاینرو نحوه پرسیدن سؤال را از یاد بردهایم. یک کارآفرین خوب و یک تولیدکننده موفق همیشه میتواند سؤالات درست و خوبی بپرسد و تا زمانی که سؤال درست بتواند طرح کند موفق خواهد بود.
بنابراین برای رسیدن به موفقیت و هوش مالی باید بتوان سؤال طرح کرد. اما چگونه ؟
در اصل ما باید روند را برعکس کنیم. باید یاد بگیرم برعکس جهت آب شنا کنیم. این را ما بازی برعکس دنیا مینامیم.
راستش را بخواهید یادگرفتن این ترفند مانند یادگرفتن برعکس راه رفتن میتواند سخت و دشوار و شاید غیرممکن باشد. برای این منظور ما یکراه حل عملی برای شما داریم.
در شطرنج برعکس بازی کنید. این بازی که در دنیای شطرنج به آنتی چس ( ضد شطرنج ) معروف است. در حقیقت یک بازی معکوس هست. شما باید در این بازی تا میتوانید مهرههای خود را از دست بدهید و هرکدام از طرفین که مهرههایش باقی بماند، آنطرف بازنده است.
در شطرنج برعکس بازی کنید
در این مسیر شما مجبورید قوانین را زیر پا بگذارید و دنبال قوانین جدید بگردید. یاد میگیرد که سؤال کنید، چگونه باید ببازم؟
اما باید قبول کنید که تا وقتی نتوانید درست ببازید، نخواهید توانست که پیروز شوید. مسیر موفقیت و هوش مالی از راه باختن و آموزش باختن میگذرد.
بنابراین در این مرحله پیشنهاد ما به شما این است که برنامه بازی شطرنج را دانلود و نصب کنید. برخی از این برنامهها دارای بازی آنتی چس میباشند.
سعی کنید روزی یکبار این بازی را انجام دهید. کمکم یاد میگیرید که چگونه ببازید. وقتی این بازی را تا حد خوبی یاد گرفتید و در آن پیشرفت کردید، یکبار بازی معمولی شطرنج را انجام بدهید.
از هجوم سؤالات منطقی و درست در این بازی تعجب خواهید کرد. اما این اتفاق تنها در بازی رخ نمیدهد کمکم در زندگی نیز شاهد این خواهید بود که در مواقع مختلف سؤالات بسیاری به ذهنتان خطور خواهد کرد.
بنابراین اگر اهل بازی کردن هستید، هدفمند بازی کنید و سعی کنید از بازی چیزی یاد بگیرد. البته این را به ذهنتان دستور ندهید بگذارید، ذهنتان خودش راه را پیدا کند. آنتی چس یک مورد خوب برای موفقیت و هوش مالی محسوب میشود.
موفقیت و هوش مالی و پرسیدن سؤال
اما وقتی ذهن ما در مسیر موفقیت و هوش مالی وقتی یاد گرفت که چگونه سؤال بپرسد مرحله بعدی موفقیت و هوش مالی این است که بداند چه بپرسد و در چه زمینهای این سؤال را مطرح کند. در اصل پاسخ این سؤال را ما پیشتر در ” موفقیت در کسبوکار آرزوی من و شما ” مطرح کردیم.
در این مقاله از مقولهای تحت عنوان علاقه پرده برداشتیم و گفتیم که علاقه میتواند در انتخاب مسیر زندگی شما یک عامل تعیینکننده محسوب شود.
ازاینرو وقتی چشمه سؤالات شما شروع به جوشیدن کرد خودبهخود متوجه خواهید شد که بر مسیری که قبلاً آن را در سیر مقالات از ” چرا نمیخواهید موفقیت را تجربه کنید؟ ” آموزش دادیم، گذر خواهد کرد و باعث میشود شما به موفقیت و هوش مالی درستی برسید.
بنابراین تا اینجای کار ما یاد گرفتیم که باید سؤال بپرسیم و اینکه چطور سؤال بپرسیم را باید به مغز خود واگذار کنیم. تنها ذهنتان را با بازیهای برعکس آموزش دهید.
سعی کنید معنی دیگری از کلمات را پیدا کنید و سعی کنید راهی دیگر بروید. حتی در مواقعی که خطری شمارا تهدید نمیکند، سعی کنید بدترین برعکسترین راه را انتخاب کنید. اینگونه مسلماً شما موفق خواهید شد و موفقیت و هوش مالی کمکم به شما نزدیک خواهد شد.
سخن آخر در باب نیاز، موفقیت و هوش مالی
ما در این مقاله سعی داشتیم به این سؤال پاسخ بدهیم که چگونه میتوانیم به موفقیت و هوش مالی از راه نیاز برسیم. نیاز واقعی را دانستیم باید با پرسیدن پیدا کردن.
بنابراین سعی کردیم راه چگونه پرسیدن را با یکدیگر یاد بگیریم. در این آموزش به مفهومی به نام بازی برعکس ( با مثال آنتی چس) رسیدیم و در آخر دانستیم نباید جلوی راه سؤال سدهای منطقی قرارداد.
باید گذاشت خود ذهن راه را پیدا کند و آزاد باشد تا قسمتی از مسیر را به سمت موفقیت و هوش مالی رهنمود شود.
اما مسلماً این پایان مسیر نخواهد بود. درست است که در دنیای امروز پرسیدن سؤال مهمتر از پاسخ دادن به آن است. اما این بهتنهایی برای رسیدن به موفقیت و هوش مالی کافی نیست.
هر سؤالی پرسیده میشود، هرچند که خوب و درست و منطقی باشد باید به آن پاسخ درست و منطقی داد.
موفقیت و هوش مالی، توانایی پاسخ دادن
بنابراین پاسخ درست قطعهای از جورچین رسیدن به موفقیت و هوش مالی محسوب میشود که قرار است در ادامه این مباحث در مقاله ” موفقیت و هوش مالی، توانایی پاسخ دادن ” خواهیم پرداخت.
در این مقاله خواهیم آموخت که هر پاسخی را بهعنوان پاسخ صحیح و درست نباید در نظر گرفت و با شاخصهایی آشنا خواهیم شد که بهواسطه آن قادر خواهیم بود پاسخ خود را بسنجیم و در انتخاب یا رد آن تصمیم بگیریم.
بنابراین این مسیر را با ما ادامه بدهید. قرار است با یکدیگر بهجاهای خوبی برسیم. به این موضوع باور داشته باشید.
دیدگاه شما